پندار تلخ






پندار سي و هشتم، درياي تلخي‌ها



درياي سياه توفنده;

زورقم بر آب، جانم در دست
تن سپرده‌ام به خشمگين امواج
آبهاي قير مانند، در شب بي‌ستاره
بازي مي‌كند با من، با نيم شكسته قايق
بر سر دست موجهاي بلند
برمي‌خيزم تا دل سياهي شب
از نزديكي آسمان فرو مي‌افتم
چون فرو مي‌كشد شعله خشم
خشم كف بر‌آورده بر آبها

يك تن نحيف با چند تكه پاره چوب
در نبردي عظيم در خروش موجها
در صعود و سقوطي از بلنداي يك موج
باز مي‌شكند آن تكه تخته پاره‌ها
من مي‌مانم و خيزش موجها
دل به دل مي‌سپارم، من به دريا

درياي خروشان مي‌سپارد مرا
به خشم خود به غرش موجها
مي‌كشد در درون گردابها

مي‌رسد زمان تسليم، كوششم بي‌ثمر
درياي سياه است فاتح اين جنگ تن به تن





اين پندار قلمي شد توسط پارسا در چهارشنبه 24 اسفند1384



03:24
-----------------------------------------------