پندار تلخ






پندار دوم اما تلخ




مزه ‌مزه‌ی مرگ
(پاره اول)

نيمه هاي شب باز از خواب بيدار شدم. يعني مي شه گفت اصلا خواب نبودم. يه چيزي بود كه خواب رو از چشمام گرفته بود. مدام به اون فكر مي كردم. يعني مي شد همه چي از اول شروع مي شد؟.....

....
-kojaye tehi?
*........
*u?

-............
*nazdike hamim
-are che khob
*mishe date bezarim hamo bebinim
-kay koja?


......




....خيلي دلهره نداشتم. روی صندلي گوشه پارك نشستم. هنوز يه ربع ساعت مانده بود تا موعد قرارمون برسه. خيلي ساده از راه رسيد بلند شدم همون لباس همون شلواري كه گفته بود، به من نزديك شد. من ترسيدم چيزي بگم اونم از كنارم رد شد و رفت. آيا خودش بود؟....




دوستي ها ميتونه به همين سادگي شكل بگيره .تو تاريكي همين جور به سقف زل زده بودم.يه نور از پنجره اتاق وارد شد و سياهي اتاقم در هم پيچيد.بلند شدم و به بيرون نگاه كردم نور از پنچره خانه پشتي بود. دفتر نوشته هام كنار پنجره بود . ورق زدم تو همون نور كم به صفحه‌اي كه باز شده بود نگاه كردم .خواندنش سخت بود اما نوشته ها به طرز عجيبي آشنا بود هرچند تاريخ سه سال قبل بود.


۱۳۸۰/۵/۱۱...امروز حميد رو ديدم خيلي شاد بود. بگمونم اين اولين بارشه كه تو چت دوست پيدا كرده. يه خورده هم ميترسه. اما فكر كنم دوست خوبي بشه برام....


طاقت خوندن بقيه اش رو نداشتم دفتر و بستم و پرده رو هم كشيدم .يه قرص آرام بخش خوردم رفتم داراز كشيدم شايد اين بار خوابم ببره. قوطي قرص آرام بخش تو دستم بود ...


....
-salam
nazanianam

*salam hamid
-khobi?
*ye khabare khob
-chi?
*alan mitoni biaii?
-alan??
*are
-........
*
*miaii?

-akhe begam koja miram?
*baba ta
hala az khone biron narafti
*bejomb age miaii ziad vaght nadarim
ha
-bashe ye bahoone joor mikonam
miam

*well
-rasti
bia ........ donbalam, man injoori ye saat bayad donbale khonaton
basham

* baba to dige ki hasti, sari bia manam
alan miam

.....


ادامه دارد...






اين پندار قلمي شد توسط پارسا در چهارشنبه 6 مهر1384



21:21
-----------------------------------------------