پندار دوازدهم يك تلخيِ جديد
اين پندار يك تجربه جديد ميتونه باشه. هرچند تلخي هميشه خميرمايه كار من است. اما اين تجربه در عرصه وبلاگ نياز به راهنمايي شما دارد. هرچند ميدانم اين نمايشنامه از قوت ساختاري كافي برخوردار نيست. اما براي باز شدن يك شيوه جديد بد نيست. چه خوب ميشه كه شماها منو راهنمايي كنيد.
نمايشنامه: عشق سه پاره
صحنه به رنگ سياه است. در گوشه صحنه رو به تماشاگران يك چهارچوبي مانند پنجره قرار دارد. در جاي جاي صحنه سكوهايي براي نشستن قرار دارد. سه پسر با لباسهايي سرتا پا تك رنگ در صحنه ايستادهاند. پسر اول پشت چهارچوب پنجره رو به تماشاگران . دو پسر ديگر در تاريكي قرار دارند.
پسر اول : باورم نميشه. فكر نميكردم باز گرفتار بشم. ببخشيد شما كه آنجا نشستيد، جاتون راحته ؟ مشكلي نداريد؟ آره پارسا ميگفتم باورم نميشد كه باز دلم براي يك نفر تنگ بشه . اما حالا شده. اون پسر خوبيه ( بسمت يكي از پسرها اشاره ميكند)
پسر اول از پشت پنجره كنار مي رود. نور فلاشر ميِشود . پسر اول به سمت پسر دوم ميرود. دست او را مي گيرد. در ميانه صحنه با او ميچرخد. موسيقي ضربآهنگ ميگيرد. با قطع موسيقي پسر دوم پشت پنجره قرار ميگيرد. نور روي آن متمركز ميشود.
پسر دوم: سلام پارسا. من هم اونو دوست دارم. اما از همين الان ميگم من نميخوام عاشق بشم. من هم اونو دوست دارم هم اونو ( به ترتيب پسر اول و سوم را نشان مي دهد. ) من ميخوام همه رو دوست داشته باشم . {تن صدا بالاتر ميرود} من همه رو دوست دارم.
پسر دوم به سمت پسر سوم ميرود و در ميانه صحنه با هر دو پسر ديگر ميچرخد . نور ميرود . موسيقي قطع ميشود. صحنه در چند ثانيه در تاريكي و سكوت ميماند. صدايي نريشن ميآيد.
نريشن: سلام . من پارسا هستم. من در اين سوي در پشت مانيتور نظاره گرم. { آرام آرام صداي يك طبل كه ضرب ميگيرد بلند ميشود} فقط نگاه ميكنم.
صداي طبل در اوج خود ناگهان قطع ميشود. و با قطع صدا نور در گوشه صحنه روشن ميشود. پسر دوم و سوم در كنار هم روي زمين خوابيدهاند و صورتهايشان رو به هم. با روشن شدن آرام آرام نور پسر دوم بلند ميشود. و آرام همراه موسيقي در صحنه ميگردد. نور همراه او حركت ميكند. جاهاي ديگر تاريك است بعد از چرخشي ، پسر دوم به سمت گوشه ديگر ميرود. در آنجا با روشن شدن صحنه پسر اول ديده ميشود كه خوابيده و دستش به سمت پسر دوم دراز كرده. پسر دوم دست او را ميگيرد. آرام به سمت او خم ميشود. و با كم شدن نور در كنار پسر اول قرار ميگيرد. نور ميرود و با قطع نور باز آهنگ پر ضرب طبل آغاز ميشود.
نريشن: من پارسا هستم. من يك ناظرم نه قاضي. من قضاوت نميكنم. من فقط ميبينم. اينجا از پشت اين مانيتور. من ميبينم.
با قطع ضرب طبل نور در كنار چهارچوب روشن ميشود. پسر اول و پسر دوم در حاليكه دست در گردن هم دارند پشت چهارچوب ايستادهاند.
پسر اول: ميبيني پارسا چقدر اين خوشگله. چقدر نازه. حالا حق ميدي به من .
پسر دوم : نه پارسا حرفاشو باور نكن . داره خودشو لوس ميكنه.
پسر اول: اوه چه خودشو تحويل ميگيره. من خودمو براي تو لوس ميكنم؟
پسر دوم: آره . لوس ميكني.
پسر اول: من خودمو لوس نميكنم فقط اگه بخوام تو رو بوس ميكنم. ميبيني پارسا لپاش گل انداخت.
پسر دوم : اِاِ اِ پارسا بگو اذيت نكنه
پسر اول: من اذيت ميكنم ؟ حالا ببينها . پارسا ميدوني اين ديوونه ديشب پيش كي بوده. پيش همون پسره احمق. { با دست به پسر سوم اشاره ميكنه كه در گوشه صحنه روي يك سكو نشسته} اونوقت ميگه من اذيت مي كنم.
پسر دوم: خوب پارسا من اونو هم دوست دارم. من اصلا تو رو هم دوست دارم. مگه عيبه؟
پسراول: ديوونه.
پسر دوم: پارسا اينا ميخوان منو مجبور كنن؟ اونم همين ها رو ميگه { به پسر سوم اشاره ميكنه} ميگن يكي رو انتخاب كنم. من هر دوشونو دوست دارم.
پسر دوم به وسط صحنه ميرود و دو پسر ديگر دستهاي او را ميگيرند و هريك در حاليكه حول پسر دوم ميچرخند اورا به سمت خويش ميكشند. نور فلاشر ميشود. آهنگ ضرب مانند آغاز ميشود. در اوج شدت ضرب با قطع آهنگ پسر دوم خود را از چرخش و دست دو ديگر آزاد ميكند .نور روي چهارچوب متمركز ميشود. و پسر دوم در پشت آن.
پسر دوم: پارسا من مجبورم انتخاب كنم. من پسر اول رو انتخاب ميكنم . با اينكه پسر سوم رو دوست دارم اما از خونه دلم بيرونش ميكنم. به درك.
نور ميرود. موسيقي ملايم. در گوشه ديگر نور قرمز بر پسر سوم ميافتد. سر بر زانو گذاشته .
با تغيير موسيقي به ضربآهنگ تند در طرف ديگر پسر اول و دوم در حال رقصيدن با هم هستند. نور فلاشر است.
نور ميرود.
صحنه در كنار چهارچوب روشن ميشود. پسر اول پشت آن است.
پسر اول: ميدوني پارسا ، من دلم نميخواست اينجوري دل پسر سوم شكسته بشه. به هر حال ميشد جور ديگري باشه. پسر دوم اونو خون به جيگر كرد. من راضي به اين نبودم. ميرم سراغش. ميرم از دلش در بيارم.
پسر اول به سمت پسر سوم حركت ميكنه دست او را ميگيرد به پشت چهارچوب ميآورد.
پسر اول: ببين پارسا . اين همون پسر سومه . آخي، نگاش كن چقدر مظلومه. چه نازه.
پسر اول رو به پسر سوم لبخند ميزند و دست او را بلند ميكند و به لبانش نزديك ميكند. پسر سوم ميخندد. همديگر را در آغوش ميگيرند. نور ميرود. موسيقي ملايم.
نريشن: من پارسا هستم. من نمي دانم حق با كي هست. من قضاوت نميكنم. من فقط ناظرم . از اينجا از پشت مانيتور.
پسر دوم در پشت چهارچوب است.
پسر دوم: پارسا ميگي چي كار كنم. كلاغ سياهه خبر آورده كه پسر سوم داره ازمن انتقام ميگيره داره عشقمو از دستم درمياره. پارسا كمكم كن . من از پسر سوم متنفرم . ميخوام سر به تنش نباشه. چي كار كنم؟
پسر سوم هم به پشت چهارچوب مياد.
پسر سوم : پسر اول منو دوست داره.
پسر دوم : نه منو دوست داره.
پسر سوم: تو دروغ ميگي . همونجوري كه به من دروغ گفتي.
پسر دوم: من دروغ نميگم. تويي كه ميخواي انتقام بگيري. بعد كه اونو ازم گرفتي ولش ميكني
پسر سوم : نه من اونو دوست دارم
پسر دوم: نه من اونو دوست دارم
پسر سوم: من اينو اثبات ميكنم. پسر اول انتخاب خواهد كرد. من به انتخابش احترام ميگذارم. اگه منو انتخاب كرد كه ميمونم . اگه تو رو انتخاب كرد نظرش برام مهمه. بد ميگم پارسا؟
پسر اول ميآيد آن دو را از پشت چهارچوب كنار ميزند.
پسر اول: من نميخواهم انتخاب كنم پارسا. من هر دوشونو دوست دارم . پسر دوم دوستش دارم چون ميخوام تكيهگاهش باشم . حاميش باشم. دوسش دارم. پسر سوم هم دوست دارم چون با هم راحتيم. مظلومه . منو و نيازمو درك ميكنه. من هر دوشونو دوست دارم اما عاشق نيستم. ميخوام با هردوشون باشم. پارسا تو كه ميفهمي كه من چي ميگم. تو بگو به اينها. دوست داشتن اين دوتا برام از يه جنس نيست. اما هردوشون رو دوست دارم. پارسا نذار اين دو تا به جون هم بيفتند .
پسر اول ميرود. پسر سوم ميآيد.
پسر سوم: من نميتونم پسر دوم رو ببخشم. اون منو عذاب داد. پارسا نميدوني چه حالي بودم اون روزي كه اون منو ول كرد. چقدر بي رحم بود با من. من هيچ كي رو نداشتم . همش اون گوشه تو بك گروند بودم. حتي تو پارسا منو نديدي. با من حرف نزدي. من خيلي عذاب كشيدم. پسر دوم دروغ مي گه . همه اينا فيلمشه. پارسا من اونو نميبخشم.
پسر سوم ميرود. پسر دوم ميآيد.
پسر دوم: لعنت به هر دوتاشون. اصلا ميخوام تنها باشم. تنهايي بهتره. اون داره از من انتقام ميگيره. ميخوام سر به تنش نباشه. پارسا من پسر اول رو دوست دارم . من عاشقشم. من اونو ميخوام.
موسيقي آرام آرام شروع ميشود. صحنه با نور بنفش روشن ميشود. سه پسر هر يك در گوشه اي بر روي سكو نشسته است. موسيقي روي نريشن ادامه دارد.
نريشن: من پارسا هستم . من قضاوت نميكنم. من هم تماشا كردم . اينجا از پشت مانيتور. من هم اشتباه كردم.
آرام آرام نور محو ميِشود.
پايان.
این پندار قلمی شد تو سط پارسا درپنجشنبه 28 مهر1384
01:50
-----------------------------------------------
صفحه اصلی