پندار بيست و چهارم، تلخ اما حرف دل
برگي از دلنوشتههاي من؛
براي مجتبي؛
هست و نيست!
حرفي نيست، گفتني نيست،
هر چه هست و نيست،
همان است كه هست.
بود و نبود
در كار من
همچنان نبود.
گفت و شنيد
در راه دل
بيحاصل است.
بايد شنيد.
حس من همان،
بود من همان،
عشق من همان،
همچنان كه هست.
حرفي نيست، گفتني نيست،
هر چه هست و نيست،
همان است كه هست.
دل بود و بود
جان رفت و رفت
جانانهام همچنان كه بود.
مهر و عشق و دل،
حس و حال و راز،
بيپرده هست،
همچنان كه هست.
حرفي نيست، گفتني نيست،
هر چه هست و نيست،
در اختيار توست.
اين پندار قلمي شد توسط پارسا در دوشنبه 12 دي1384
02:51
-----------------------------------------------
صفحه اصلی