به گمانم نقد را همه می شناسند. شاید انواع آن را از لحاظ کارکردی مانند نقد مثبت نقد منفی و ... را هم نیاز به توضیح نباشد. در هر صورت نقد کردن چیزی یا کاری فی الجمله یعنی شکافتن ، جزء جزء کردن و بررسی اجزاء و بیان ایرادات و پیشنهاد اصلاحی و غیره و غیره ...
اما حال یک سوال : آیا یک متن ادبی به عنوان مثال داستانی یا شعری یا نثری ، می تواند نقاد باشد؟
و سوالی که در پس آن می آید این است که اگر بپذیریم که می تواند آیا شکل و شمایل و ساختار و قالب ادبی آن متن مثل نقدهای ژورنالیستی و مقاله ای است؟
حتما تا به حال روزنامه خوانده اید و منظور من از نقدهای مقاله ای را می فهمید. نمیخواهم زیاد گیر الفاظ باشم. در نقد های مقاله ای چند فاکتور وجود دارد. یکی از آنها مبنای تئوریک نقد است. دیگر ساختار استدلالی نقد ، به عبارتی دیگر صغری و کبری ایست که نویسنده بر پایه آن چیزی را نقد می کند. البته فاکتور های دیگری هم هست. اما باز یه سوال دیگر: در ادبیات نقاد مبنای تئوریک و ساختار نقد به چه شکل خود را نشان می دهد و آیا لزومی به نشان دادن آن هست؟
اجازه می خواهم یک مثال بزنم
فرض کنیم پرتقال فروشی را نقد کنیم. توجه کنید نمی خواهیم پرتقال فروش را پیدا کنیم ، می خواهیم نقدش کنیم.
یک راه این است که بیاییم بنشینیم پرتقال فروشی را معنی کنیم . سپس به کارکردهای اجتماعی آن بپردازیم. و بعد نقش آن را در فرهنگ های گوناگون و ملل مختلف تحت بررسی قرار دهیم. بعد به مفهوم و کارکردی که در واقعیت اجتماع است بپردازیم. نقصها و معایب کارکردی اکنون آن را در فضای جامعه بررسی می کنیم . بعد برویم سراغ نقش سازمان میادین میوه و تره بار و سازمانهای دولتی تاثیر گذار در بازار میوه و ......
خوب این همان نقد ژورنالیستی است. به جای خود خوب مفید و اثر گذار است.
اما باز فرض کنید نویسنده ای قصد دارد بر تمام مبانی فکری و برداشت های اجتماعی که دارد داستانی بنویسد که در آن به نقد پرتقال فروشی بپردازد. باز به عنوان مثال داستانی خلق می کند که:
شخصیت محوری ان یک پرتقال فروش جوان است که عاشق یک پسر جوان هم سن و سال خودش می شود که مشتری مغازه است. در جریان ایجاد این عشق و کشمکش های درونی پرتقال فروش و کشمکش ها بیرونی که با صاحب مغازه پرتقال فروشی ( که مداام به دنبالش می گردیم ) دارد ، سازو کارهای اجتماعی و فرهنگی پرتقال فروشی را نقد می کند.
این یک مثال به عنوان داستان و البته در قالب های دیگر ادبی مانند شعر ، نمایشنامه ، نثر ادبی و ... هم می توان مثال زد.
حال با توجه به مثالی که زدم باز سوال هایم را تکرار کنم.
آیا یک متن ادبی می تواند نقاد باشد؟ آیا شکل و شمایل و ساختار و قالب نوشتاری ان مانند نقدهای ژورنالیستی و مقاله ای است؟ و آخر اینکه آیا در ادبیات نقاد نویسنده متعهد به نشان دادن مبنای تئوریک و ساختار نقدی خود است و به چه شکل؟
اين پندار قلمي شد توسط پارسا در چهارشنبه 7 تیر 1385
18:36
-----------------------------------------------
13 پندار:
پارسای عزیز
در نقد بخصوص نقد ادبی میل به کاوش برون متنی همیشه وجود داشته و دارد اگر از منظر ساختارگرایانه به نقد ادبی بنگریم مجبور به آن هستیم که محصول ادبی را حاصل یک سیستم بدانیم که در چرخه مولف و متن و خواننده یا مخاطب در جریان است در حالی که از منظر پساساختارگرایی با رویکرد به مرگ مولف و پایان متافیزیک حضور ما با متن تنها سرو کار داریم و در واقع بیرون از متن چیزی برای نقد وجود ندارد. بر این مبنا نقد ها متن را مورد واکاوی قرار می دهند و رویکرد ریزوم وار آن را عیان می سازند.
پارسا جان اینقدر می دونم که تو به هر دلیل دیگه اون پارسای قدیم نیستی
کاری به نقد و این حرفها هم ندارم
لذت استفاده و بازی با کلمات ناز انکار ناپذیر است . خوب گیری افتادیم
آره
خوب افتاديم
من از ادبیات چیزی سرم نمیشه! مثل میلاد میذارم اونهایی که میتونن جواب بدن :P
خوب اين هم از اين
1- دوستاي خوبم كه چيزي در اين مورد نداشتند بگند و ساده اومدن و گفتن دستشون درد نكنه. ما عاشق اين سادگيام
2- دوستاي خوبم كه مي دونم اهل حرفند و در اين مورد حتما حرفي نداشتن بگن و بدون نام و با زبان بي زباني به من حالي كردن كه پارسا تا از اين حرفا بلد نبودي. بازم ممنون كه اينو گفتن
3- دوستاي خوبم كه مي دونم اهل حرف و بحث اند و از اين چيزا حاليشونه اما به دليل اينكه پارسايي كه از اين حرفا مي زنه رو نميپسندن و اصولا معتقدند كه تا پارسا از اين حرفا ميزنه محلش نذاريم تا داغيش سرد بشه بعد يكي رو بفرستيم بگه پستت جديد بزار. اين بار نميزارم كار به اينجا بكشه . خودم پست جديد ميزارم. بازم ممنون( قابل ذكر است كه پارسا با كم محلي از راهي كه فكر ميكنه درسته منحرف نمي شه)
4- دوستايي كه اهل عمل اند كه فعلا مشغول اكتشاف و استخراج هموفوبهاي گرامي هستن و تو اين پستم كه چيزي متوجهشان نبود كاري به اين نداشتندو بازم ممنون
5- از ديونيزوس عزيز واقعا تشكر ميكنم.
پارسای عزیزم. باید بگم من خودم دوست ندارم صرفا کامنت بذارم واسه این که کامنتی گذاشته باشم. دلیلی نمی بینم وقتی حرفی ندارم برای زدن، بیام و بگم من حرفی ندارم. دلم می خواد برای مطلبی نظر بدم که درگیری ای با ذهن من ایجاد کنه یا حس خوبی بهم بده. خب رک و راست، مطلب قبلیت نه درگیری ذهنی ای برای من داشت، نه موضوعیتی برای طرحش دیدم، و نه نکته ی خاصی توی اون. هر کس برای زندگی در اینترنت روش و سنتی داره که باید به اون احترام گذاشت. وبلاگ تو برای من، جزو بهترین وبلاگ های زنده ایه که داریم و خوشحالم که راهی رو که فکر می کنی درسته ادامه می دی و می دونم که به انتقادها توجه می کنی.
درباره ی ماجرای هوموفوبیکی که راه افتاده، می دونم و حتما می دونی که مساله دست کم برای من (و شاید برای سپهر و کیوان و مجید و آوا و پسری هم) کاملا فراتر از اکتشاف و استخراج هوموفوب هاست.
می بوسمت.
عجب بدبختی شده ها کامنت گذاشتن و نگذاشتن اینجا شده جرم
پارسا بکش بیرون از این نق زدن های پیرزنی این ایرادها و کارآگاه بازی های چیپ چیه راه انداختی
هرکی دوست داره کامنت میذاره هرکی دوست داره کامنت نمیذاره نمیشه بزور بگی چرا واسه من کامنت نذاشتید چرا از بحث من استقبال نکردید یالله بیایید کامنت بذارید .
نکنه در این راستا هم یک توطئه بزرگ رو کشف کردی عزیز .
در ضمن دیگه اینقد ادب داشته باش که تقاضای خودتو واسه کامنت با تخطئه حرکت خودجوش ضد هوموفوب نپوشونی اگه یار نیستی بار نباش یا لااقل خار نباش
هر كسي از ظن خود شد يار ما
كي من گفتم اينجا كامنت بذاريد؟؟؟
آره بدبختي بزرگي كه تحمل حرف زدن ديگران هم نداشته باشيم
مهدي عزيز مساله اين نيست
در ضمن وقتي ميگويم استخراج و اكتشاف بي دليل نيست
به همين نحو بخواهيم پيش بريم و عقايد اظهار شده و نشده ديگران را تفتيش كنيم و دنبال نكات هموفوبيك باشيم و بعد جار بزنيم آهاي جماعت همجنسگرا يه هموفوبيك بدبوي ديگه پيدا كردم فكر ميكني چه سرانجامي ايجاد ميكنه؟ اين حركت خود جوش نيست. كاملا هدايت ميشود. فكر مي كنم ليست هموفوبيك كه داره ايجاد ميشه به 100 نفر و هزار نفر ختم نشه بلكه به ميليونها ايراني ختم خواهد شد . مگر نه آنكه همجنسگرايي در ساختار فرهنگي جامعه ايران ناهنجاري به شمار ميرود. حال فكر مي كنيد با تابو كردن نوشته ها و اظهارات هموفوبيك به كجا ميرسيم؟ فرق اين كار با آنهايي كه روزي ليست صورتي تهيه ميكردند چيست؟ تا كي ميخواهيم براي هر كاري درست يا غلط كه به اسم همجنسگرايي و دفاع از آن ميشود هورا بكشيم؟ من هم از آن حرفهاي خالديان بدم آمد اما يك نكته اي هست آيا مي خواهيم به اكثريت جامعه ايران انگ هموفوبيك بچسبانيم. اصولا اين كار سازماني ها مال اون ور مرزهاست كه همجنسگرايي ناهنجاري شناخته نميشود و هموفوبيك بودن ناهنجاري است. دقيق تر نگاه كن مهدي جان. در اينجا كه ما هستيم مفاهيم آنگونه نيست كه ميپنداريم. از طرفي معتقد به نسبيت فرهنگي هستيم و از طرفي جزم انديشانه عمل مي كنيم. اكنون هموفوبيك بودن در ايران يك ضد ارزش نيست. اين حركتهاي راديكال مثل آتشي است كه بر آن بنزين پاشيده اند. ناگهان فوران ميكند اين آتش . اما بعد كه نهال تازه روييده در كنارش را آتش زد فروكش ميكند.
مهدي عزيز به چه ميخواهيم برسيم؟ آزادي ، احقاق حق، تغيير سيستم حكومتي، ايجاد جنبش ضد هموفوبيك ؟ به چه ميخواهيم برسيم. سرانجام اين مسير كجاست؟ بيست و چند سال است كه از همين نوع روشها استفاده ميكنند كه اين سيستم تغيير كند يا قوانين مطابق ميل شود يا آزادي بدست آوريم . راه و رسمي كه اپوزيسون خارج از كشور سالها بر آن پاي ميفشرد. آيا نتيجه داده است؟ بر فرض با تهيه اين ليست و بگير و ببندي كه دوستان به آن تهديد ميكنند به اين نتيجه برسيم كه كسي جرات نكند آشكارا هموفوبيك بنويسد. اما ميتواني جلوي انديشه هموفوبيكش را بگيري؟ اصلا فرض بر اين بگير كه در ايران در هيچ جايي كسي جرات نكند علنا همجنسگرايي را مذموم بشمرد. آيا اينگونه همجنسگرايي امري پذبرفته در ميان مردم ميشود؟
ما هنوز نفهميديم كه آزادي با قانون و تغيير سيستم حكومتي حاصل نميشود. آزادي تنها و تنها وقتي به وجود ميآيد كه اين در بين مردم پذيرفته باشد. ظرفيت طلب اين آزادي باشد. بارها اين مثال را زدم فكر ميكنيم اگر اكنون اين حكومت تغيير كند ما به آزادي ميرسيم. همجنسگرايي مشكلش حل ميشود. من منكر وجود مجازات ها و نفع از بين رفتن اين ها نيستم اما چيزي كه در رگ و خون اين مردم است هموفوبيك است. و اين به آساني تغيير نميكند. من مشيي را كه توهين وار به مردم به دليل داشتن اين فرهنگ ميتازد را قبول ندارم. وقتي آقايي كه سردمدار اين حركت است رسما فرهنگ ايراني را و تمدن آريايي اش را پست ميشمرد بايد هم نتيجه همين باشد. من نه تمدن و نه فرهنگ ايران زمين را در طول تاريخ و چه در حال حاضر پست نميشمرم كه آن را يكي از بهترين ميدانم. چرا كه ميدانم كار درست و عمل درست فرهنگي قابليتي است كه در اين تمدن و فرهنگ خاصيت اصلاح پذيري و تكامل را ايجاد كرده. و ما هم ميتوانيم برهمين نسخ به اصلاح همت بگماريم. اما به شيوه ايراني آن. بله اين كار سخت و طولاني است اما من راهي كه بر اساس شناخت منش فرهنگي اين مردم است هرچند سخت و طولاني باشد ميپسندم تا اين حركت هاي راديكال كه جوش و خروش وقليان احساسي آن را قوت ميبخشد. و حاصلي جز سرخوردگي نخواهد داشت. اين راهي وارونه است
مهدي عزيز آنچه كه من از آن گله دارم اين نيست كه برايم كامنت بگذاريد يا از من حمايت كنيد.
درد من اينست كه در هياهوهاي جنجالي از كسي مثل تو انتظار نيست كه بگويد حرفهايت برايم دغدغه نيست تا نظر دهم. حتي به عنوان يك مخالف بر خلاف جريان فعلي حق دارم كه از كسي مثل تو كه در انديشيدن و تامل قبولت دارم بخواهم حرفهايم را بشنوي و در مورد آن فكر كني و آن را بفهمي. و اگر اشتباه ميكنم به من بگويي و اگرتو اشتباه ميكردي به من بگويي
من اگر خارم اگر بارم مثل خيلي هاي ديگر همجنسگرايم. و اين آتش را نظاره گرم از من نخواهيد خاموش باشم.
پارسا جان؛
یک: متنفرم از تکذیبیه نوشتن و توجیه خودم، و بیزارم از جواب بر جواب. رسم من این نیست و جز تو اگر کسی بود به سکوت برگزار میکردم...
دو: امیدوار بودم و هستم که در نقد منطقی باشی و منصف. حرفها گفتی از قولام، که نزدهام هرگز و نخواهم زد، طرز فکرهایی تصور کردهای برام که نداشتهام ابدا. آیا گفتم هوموفوبیکها را پیدا کنیم و جار بزنیم؟ آیا گفتم آنها "بدبو"یند؟ آیا در موافقت یا مخالفت با آن فهرست اظهار نظری کردم؟ آیا گفتم موافقام با تمام حرفهایی که زدند و زدیم؟ آیا فکر میکنی حرکت من، سپهر، کیوان، مجید، آوا، پسری، فرنگوپولیس، مهشید و دیگران خودجوش نبوده و از آن ور مرز هدایت میشود؟ آیا گفتم ذرهای علاقه دارم که با این حرفها سیستم حکومتی را تغییر دهم؟ یا همجنسگرایی را قانونی کنم؟ (اتفاقا من فکر میکنم بدون تلاش برای فرهنگسازی ِ طولانی و ریشهای، صحبت از تغییر رژیم کاملا مضحک است) آیا این "حرکت"، "سردمدار" دارد؟؟ آیا مطلقا کوچکترین توهینی به هوموفوبیکی کردم؟... پیشفرض صحبت تو، جواب مثبت به همهی اینها بود و واقعا ماندهام و نمیدانم چرا. اگر اسم نبرده بودی از من گمان میکردم خطابات به دیگرانی ست شاید.
سه: پارسا جان! نوشتههای دوست عزیزی مثل تو را حرف به حرف میخوانم و کلمه به کلمه فکر میکنم به آن، طبیعی ست البته که شاید نفهمماش. چرا چیزی دیگر فکر میکنی؟
آیا در هرچه که من و تو مینویسیم الزاما چیز عمیقی نهفته است و دغدغهساز؟؟ آیا اگر مطلبی نادیده گرفته میشود و تایید و تحسین نمیشود، مشکل حتما از خوانندهی من است؟ و نه شاید احتمالا از نوشتهی من؟ آیا لازم است که حتما موافقت و مخالفت و بینظری را هم اعلام کرد؟
چهار: لعنت به من اگر نخواستم باشم باشی. و به هرکس دیگر که خاموش بخواهد تو را.
پنج: میبوسمات اینجا و بهزودی از نزدیک هم.
حیفم اومد که جلوی خودم رو بگیرم و نگم که آخرین پستت قشنگ ترین مطلبی بود که ازت خوندم. مخصوصا از ایده ی داستانی اون خیلی خوشم اومد
یه پیشنهاد. می شه از این لیست یه استفاده مثبت تر هم کرد. می تونیم از ایمیل هاشون یه لیست درست کنیم و براشون متریال آموزشی بفرستیم. از همه کسایی که علاقمند به رفع هموفوبیا هستن می خوام که اینکارو انجام بدن. من برای شروع این متن ها رو براشون می فرستم:
http://www.avayezan.org/Gerayeshe%20jensi.doc
و متن آرش نراقی در باره همجنسگرایی. اون فایل وردی که ماها تهیه کرده بود هم خوبه. من ندارمش اگه کسی از دوستان داره برای همه هوموفوبیک ها بفرسته. این کار فایده اش اینه که حداقل برای این آدما که همجنسگرایی براشون مهمه و توجه دارن نسبت بهش، یه فرصت مطالعه فراهم می کنه
این لیستیه که من از ایمیل ها تهیه کردم. فقط کافیه کپی بشه توی قسمت آدرس های نامه و مطالب مورد نظر پیوست بشه و برای همه شون فرستاده بشه
nikahang@gmail.com,Khaledian@gmail.com,talangore_kochak@yahoo.com, blog@imiran.com,alimosleh33@yahoo.com,mollah2@gmail.com, payam2000@yahoo.com,heavenlycage@yahoo.com,mosafere84@yahoo.com
همچنین به مسوولان ماها و چراغ و دلکده پیشنهاد می کنم آرشیو کامل شون رو به این لیست بفرستن و اینها رو جزو مشترکین جدیدشون قرار بدن. بقیه دوستان هم هر متنی که به نظرشون مفید می رسه به این لیست بفرستن
سلام.چون بالا نميشد كامنت گذاشت با سيريش بودن بسيار اينجا براي كيش مهر كامنت ميذارم.پارسا جان من از انفعال متنفرم .اگه هدف از داستان بالا نشون دادن تهوع آور بودن انفعال در عشق كاملا اين حالت به من دست داد.يه درخواستم دارم ازت عزيزم اگه ممكنه كامنت گذاشتن رو به صورت يه طرفه محدود نكن حداقل من حق خودم ميدونم بعد از خوندن مطالبت نظرم رو بگم
صفحه اصلی