پندار چهل و نهم، شعري تلخ از علي بهمني؛
مجتبي
ماه من
از خانه بيرون ميزنم اما كجا امشب
شايد تو ميخواهي مرا در كوچهها امشب
پشت ستون سايهها، روي درخت شب
ميجويم اما نيستي در هيچ جا امشب
مي دانم آري نيستي اما نميدانم
بيهوده ميگردم به دنبالت چرا امشب
هر شب تو را بي جستجو مييافتم اما
نگذاشت بيخوابي بدست آرم تو را امشب
ها.... سايهاي ديدم، شبيهت نيست اما حيف
اي كاش ميديدم به چشمانم خطا امشب
هر شب صداي پاي تو ميآمد از هر چيز
حتي زبرگي هم نميآيد صدا امشب
امشب ز پشت ابرها بيرون نيامد ماه
بشكن قرق را ماه من، بيرون بيا امشب
گشتم تمام كوچه ها را يك نفس هم نيست
شايد كه بخشيدند دنيا را به ما امشب
طاقت نميارم، تو كه ميداني از ديشب
بايد چه رنجي برده باشم بي تو تا امشب
اي ماجراي شعر و شبهاي جنون من
آخر چگونه سر كنم بي ماجرا امشب
اين پندار قلمي شد توسط پارسا در يكشنبه 18 تير 1385
19:17
-----------------------------------------------
8 پندار:
جای خالی تو یه حفره بزرگ تو زندگیم درست کرده...تمام طول روز دارم دورش پرسه میزنم و شبا میفتم توش...
دلتنگی برای کسی که برامون عزیزه خیلی سخته ولی همین سختی و درد میتونه یه جورایی زیبا باشه وقتی میدونیم او هم برای ما الان دلتنگه
امشب صداي تيشه ، از بيستون نيامد
شايد به خواب شيرين ، فرهاد رفته باشد
...
خالي مباد جاي آن حضور هميشگي
bi to bodan sakhte ama hamin ke fekret hast va mishe behet fekr kard khodesh donyayi hast
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
من به دنبال كدامين سر ديرين درون
در تكاپو و تقلا
سر به هر كوچه ي تاريك تباهي زده ام؟
من چرا نغمه ي خوش
از صداي نا بهنجار زغن خواسته ام؟
و چرا رايحه ي پاك گل شب بو را
در دل شام سيه
از خس رسته به ديوار كج مزبله خواهان شده ام؟
،،،،،،،،،،،،،
هيچ مي دانستي
اين همه گيجي و حيراني من
در تلاقي نگاهت
ناگهان محو تماشاي نجابت شد و محو
يادم آمد
ضربان دل آرام به مهر
خوشترين نغمه به گوشم بوده است
و دلاويز ترين عطر حيات
ياد آن لحظه ي ناب ا ست
كه غمگين بودي
و دلم از غم تو
چه صميمانه به من گفت كه گريان باشم
راه من با تو يكيست
راه دل كوچه ي زيباي صفاست
پرشین بلاگ وبلاگمو مسدود کرد . از این به بعد اینجا مینویسم... یه دو به آدرس وبلاگم اضافه شد...
www.hooman222g2.persianblog.com
هست.. اگر بود، هست
صفحه اصلی