پندار هفتاد و چهارم ، جفنگیات تلخ شماره یک
عشخ نوششتن
همیشه فکر می کردم که باید بتونم حرفهام رو بنویسم. این شد که بیشتر موقع ها نوشتن تنها همدم من شد. شاید روزی یه بار با نوشتن با خودم درد دل می کنم. هر چی تو سرم ، تو دلمه می نویسم. این جور نوشتنام بدون هیچ تکلفی و هیچ دستور زبانی ، همونیه که همون لحظه میاد روی کاغذ. یا می خوره روی صفحه کیبورد. اون وقتا که خونه بودم، آبجیم گاهی دستنوشته هامو کش می رفت و می خوند. منم که خوب می افتادم دنبالش تا دفترم رو یا اون تکه کاغذی که دستش بود رو پس بگیرم و نذارم بخونه. چه صفایی داشت این جنگ و گریز ها . بعد ها یه پوشه سبز بود که پر شده بود از کاغذ های ریز و درشت و با خط های خرچنگ قورباغه که تو جاهای مختلف نوشته بودم از کلاس انتقال حرارت بگیر تا توی تاکسی یا توی کافه تریای دانشگاه. یه مدت هم عادت کرده بودم مکان و تاریخ و ساعت هم می نوشتم زیرش. لابد فکر می کردم بعد ها این دستنوشته ها بعنوان دستنوشته یکی از مشاهیر معاصر ، مهمه که مردم بدونند چه موقعی نوشته شده. یاد اون روزای کسخلی هم بخیر. همه اون پوشه سبز طی یک عملیات شهادت طلبانه دود شد رفت هوا. بعد از اون دوران باز هم می نوشتم . اما دیگه فقط می نوشتم و شاید بعد از اینکه نوشتنم تموم می شد اون کاغذ خودش نیست و نابود می شد. یا همون موقع مچاله می شد و از شیشه تاکسی پرت می شد بیرون. یا از سطل آشغال سالن چهار سو سر در می آورد. یا گاهی حتی وحشیانه تر محل نگه داری آدامس جویده می شد تا مردم رو آدامسی نکنه . این بود تا رسیدیم به دورانی که یه مدت گفتم اصلا نمی نویسم . مگه مرض دارم هی بنویسم. مگه کلم بوی قرمه سبزی می ده که هی بنویسم. این شد که یه مدت دوره ترک رو گذروندم و پاک شدم. دوره پاکی هم گذشت و باز من به نوشتن معتاد شدم. از این دوران بود که دیگه از اصالت کاغذ و قلم دست برداشتم و به ضرب آهنگ کیبورد و نرم افزار ورد ایمان آوردم. اما خوب گاهی با این گاهی با اون باز می نوشتم. باز هم خیلی از نوشته ها سیو نمی شد خیلی ها هم پاره می شد. این بود تا رسیدم به دوره بلاگری . تو دوره بلاگری برخی از نوشته ها که همچین با کلاس بودند و شق و رق تو قالب های ادبی ایستاده بودند رو همچین تو بلاگمون پست کردیم. خلاصه تو جماعت بلاگرهای مدرن و نیمه مدرن و گذر کرده از مدرن و حتی گذر کرده از گذر کرده ی مدرن هم گفتیم که اهن. یعنی آره.
اما خوب بعد هم نوشتم هی نیمه کاره رها کردم . یعنی خیلی از داستانها را می نوشتم اما یا نصفه نیمه می زدم تو بلاگ یا فقط اولشو یا کلا نمی زدیم تو بلاگ ولی خداییش یه داستان نوشته بودم خیلی توپ بود . از ساعت 2 شب تا صبح طول کشید . بعد چون عادت کرده بودم به سیو نکردن و بستن ورد ، هیچی دیگه داستان رو دخلش رو آوردم و البته چند ساعت بعد که فهمیدم که چی کار کردم گفتم به نیمه تحتانی تخم دست چپی مبارکم .
خلاصه حکایت نوشتنامون داشت خیلی می رفت تو فرم و قالب و سبک و از این زرهای مفت که دیدیم ای داد بیداد دیگه اینقذه اینا داره اصل می شه که نوشتنه داره از دست می ره. این شد گفتم که من نوشته هام مثل بچه های دنیا نیومدم آب ..یرم هستند . درسته که بعضی هاشون جاشون توی چاه توالت بوده ، بعضی ها هم که توی تار و پود شرت هایم جا خوش می کنن که باید به ضرب زور پودرهای شوینده آنزیم دار که تلویزیون تبلیغ می کنه که حتی لکه تخم مرغ رو هم پاک می کنه ( اشتباه نکنید منظورشون اینه که مردم حداقل هفته ای یه بار تخم مرغ می شکنن روی لباسشون ، منظور دیگه ندارند ) باید از بین ببرمشون . خلاصه دیگه اجازه بدید نگم بقیه بچه های دنیا نیومدم چه بلایی سرشون اومده . اما خدا وکیلی بینشون هیچ فرقی نذاشتم. همشون برای من یکی بودند. خلاصه اینکه نوشته هام رو هم بینشون فرق نذارم و از این نوشته های آس و دوست داشتنی خودم رو هم تو وبلاگ ارجمندم بزارم .
البته نا گفته هم نمونه که همه اینها بهونه ای بیش نیست. راستش خسته شدم از داستان های صد من یه غاز نوشتن. یا شاید بهتره که یه مدت داستان ها مو پاره کنم و دور بریزم. و این شر و ور های گهربارم رو بزارم توی وبلاگ . (البته تصمیم از قبل گرفته شده . اینها همش فضا سازیه ) الغرض یه نیت پلید دیگه هم دارم که این جور نوشته هامو یه پوشش و استتاری قرار بدم که یه سری فحش و لیچار بار این بلاگر های محترم کنم . اینو به هیچ کی نگین . این ایده همین الان به سرم زد.
خلاصه
این جوری شد که پارسای پندار های تلخ عوض می شه به پارسای جفنگیات تلخ مثل بارباپاپا که عوض می شد. البته یه بار خواستم مثل واتو واتو به هزاران هزار پارسا تکثیر بشم نشد. البته من چوبین رو هم خیلی دوست داشتم. در ضمن در عرض دو روز همه قسمت های هری پاتر رو که تا حالا ندیده بودم رو هم دیدم. فکر نکنید تحت تاثیر قرار گرفتم.
اين پندار قلمي شد توسط پارسا در شنبه 27 بهمن 1386
22:39
-----------------------------------------------
9 پندار:
خیلی خوبه پارسا
فقط من فکر می کنم بیشتر بجای اینکه اعتیاد به نوشتن داشته باشی باید می گفتی جنون پاک کردن داری
نوشته هات هر چی که باشه برام جذابه
پندار و جفنگیاتش فرقی نمی کنه
حس خوبی داره که می گیرمش
سلام پارسا جان
بابا چی بگم ، این نوشتن از کرم اسکاریس هم بدتره ، البته بگذریم که کرم اسکاریس از محوبیت خاصی بین هوموها برخورداره، اما این نوشتن آخرش همه ما رو بگا میده
میگی نه ، همینکه پارسای پندار شده پارسای جفنگ در واقع یعنی مخش بگا رفته ، خدا به داد ما برسه که بعد از این باید جفنگیات پارسا رو بخونیم ، اما از اونجایی که همه ماها بگا خواهیم رفت اشکالی نداره از جفنگیات جنابعالی شروع کنیم
salam parsa
man ID shoma ro nadaram
in ID man : pooya_w800@yahoo.com
add kon mikham bahat harf bezanam
هميشه تغيير خوبه و هيجان داره. فکر کنم با جفنگياتت بيشتر حال کنم;) حالا بايد منتظر موند و ديد
سلام
سلام عزیزم
حقیقتش برام خیلی جالب بود
به این می گن خط سیر ... بالا ، پایین
امیدوارم به جای خوبی برسه ، اگرچه من معتقدم که حرکت هر نوعش از سکون بهتره چون حتی اگه در مسیر اشتباه حرکت کنم ممکنه یه روز متوجه بشم و مسیرم رو درست کنم ولی ایستادن فساد میاره ، آب راکد می گنده
برات آرزوی موفقیت می کنم
من نمي دونم توي اين پست چي مي خواستي بگي يا چي كار مي خواستي بكني يا چيو مي خواستي ثابت بكني يا ... به احتمال زياد خودت مي گي چيزي رو نمي خواستم اثبات كنم ... چيز خاصي نمي خواستم بگم ... كار خاصي نمي خواستم بكنم ...
خوب با اين پيش فرض هر چي دوست دارم مي گم ... گو اينكه بي ربط باشه يا مرتبط
1 طنز مثلاً پنهان توي اين پست ، زياد خوب نبود ... مخصوصاً اون قسمت لكه ي تخم مرغ ... تازه فكر مي كنم قرار بود انتقادي هم باشه
2 مطلبت رو خيلي خوب شروع كردي و خيلي خوب تموم كردي ... كلاً چيزي كه من فكر كردم مي خواي بگي خوب بود اما يه ور ذهنم مي گه يه جور طعنه و كنايه ي دپرس گونه ي كلبي مسلكانه ي پندار تلخي پارسا هم توش بود ... خوب عيب نداره ... به هر حال قسمتي از وجودته
3 استفاده ت از كلمات غير نرم ( مثل تخم و به قول خودت ...ير ) به نظر معذب ميومد ... احتمالاً خواستي بگي ما هم مي تونيم ... اما گويا زياد اينكاره نيستي
4 اما واژه ي كسخل رو خيلي خوب به كار بردي ... احتمالاً اينكاره اي
5 كلاً اين تريپ نوشتنت كشش داره ... آدم رو تا آخر با خودش مي كشونه ... اين خيلي خوبه ... من حال كردم
6 فكر كردي قبلي ها همه ش پندار بود ... ( از اين علامتاي خنديدن با اين شيطونيا بهش اضافه كن )
7 مسير جديدت راحت تر و گيراتره و اگه احياناً دنبال تاثيرگذاري هستي ، تاثيرگذارتر هم هست
8 پارسا ما تو رو به خاطر خودت دوست داريم ... هر جوري بنويسي باهات حال مي كنيم
یه ترکیب سخت تو کامنت پسر قبیله بود و از اونجایی که اصولا خودم باید ترکیب های سخت رو برای خودم هجی کنم تا بهتر بفهمم اینبار با صدای بلند هجی می کنم.
ترکیب اینه:
طعنه و كنايه ي دپرس گونه ي كلبي مسلكانه ي پندار تلخي پارسا
----
لغات هرکدوم معنیش معلومه
شاید یه ذره کلب سخت باشه که یعنی سگ
کلب مسلکانه یعنی سگ مسلکانه
عمده ترین خصوصیات سگ یکی
پارس کردن هست دیگری پاچه گرفتن
کلب مسلکانه هم یعنی همین ها
یعنی کسی که کارش پارس کردن و پاچه گیری ست و عموما به همه می پرهو اکثرا بی دلیل مثل سگ
خوب برگردیم سر ترکیب
طعنه و كنايه ي دپرس گونه ي كلبي مسلكانه ي پندار تلخي پارسا
خوب من توی کل نوشتم به کسی طعنه نزدم الا وبلاگ نویسای محترم در اونجا که نوشتم :
تو جماعت بلاگرهای مدرن و نیمه مدرن و گذر کرده از مدرن و حتی گذر کرده از گذر کرده ی مدرن هم گفتیم که ....
خوب این ترکیب به نظرم یه واکنش طبیعی و البته تند به نوشته من است
با این حساب و با توجه به شم پسر قبیله به این که در آینده این سیر چی می شه یه جور فشار از قبل برای تعدیل من محسوب می شه. یعنی اینجور حس می کنم.
و الغرض
پارسا چه سگ مسلک باشه چه نباشه همینه که هست
می تونید به راحتی نیایید اینجا و نخونید
در ضمن ما هم بر وبچ رو به خاطر خودشون دوست داریم
Post a Comment
صفحه اصلی